دل و قلم

متن مرتبط با «فغان که سرگذشت ما» در سایت دل و قلم نوشته شده است

روزی که نیچه گریست :

  • کودکان ما :

  • زامان :

  • دل به که می سپاری :

  • هشتم مارس :

  • درمان :

  • زمان :

  • اشکها :

  • ای آنکه می آیی :

  • شاید نه برای آن چشمان :

  • زمانه حریص :

  • آمد بهار ، رسید زمستان ، گذشت یک سال چشم ها بسته است ، زبانها گشته اند لال می جوشد سرکه ، به جای شراب در خُم می شود عشق ، در تابوت نفرت چال در آبی آسمان می نگرم بر سایه ها به جای شاهین ، کرکس گشوده است بال نیست ساکت ، فریاد می زند کودکِ دل نمی شود آرام ، با افسانۀ رستم و زال چقدر ، ثابت ایستاده چون دیوار زمان چه کسی می کند تفال ، می گشاید به شوق عشق فال ؟ آن کیست که می شورد و می شوراند زمین را ؟ می کند خرقۀ بهار بر تن ، فارغ از دنیای قیل و قال ؟ اینک ، گرگها چرا به جای سگ ها چوپانند ؟ شیر چرا نمی غُرد ، نمی سپرد به دست نسیم یال ؟ وه که چقدر تنگ است ، دلم از این زمانۀ حریص گرسنه ای که نمیشود سیر ، هرگز از ثروت و مال --------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار, ...ادامه مطلب

  • تو که می آیی :

  • تبلیغات تو که می آیی : نویسنده : بردیا امین افشار تاریخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 تو که می آیی ، باش مهربان ، با خود ، با من ، با رُستن .   اینجا که می آیی ، باش با طراوت ، چون قلم ، چون بلبل ، چون گل .    تو که می آیی ، باش گسترده ، در فکر ، در جان ، در جهان . -------, ...ادامه مطلب

  • رسم زمانه :

  • تو ، چه کردی با من آن شب که به خیالم ، راهت بود چگونه کردی خانه در قلبم تا ساختم از دقایق ، برایت سرود تو ، چه خواندی که نشست چون شبنم ، بر گل سرخ رویایم از کدامین رود ، گشتی روان که ریختی بر حلقم و ، گَشتی همه دنیایم نشاندی آتش ، بر خرمن و بر جانم من برایت از شعله ، خانه ها ساختم سوختم ، اما نکردم هرگز گلایه به پیشوازت ، فرشی از دل و جان انداختم چون شکفتم در بستر رویایت فریاد زنان کردی از خواب بیدارم آخر این چه رسمی بود از تو که دهی درمان و کنی بیمارم آمدی ، افسوس که نماندی و رفتی من ماندم و یک قلب سوخته عشقی که آه شد و پاشید بر دشت من بودم و چشمانی ، بر افق دوخته --------------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار,رسم زمانه,رسم زمونه رسول نجفیان,رسم زمانه این است ...ادامه مطلب

  • تو همان اسمی :

  • می تپد دلم ، میلرزد همه پود تنم وقتی زنگ در ، میکند صدا با چشمانی منتظر می گشایمش پشت در نشانی نیست ، اما از تو پیدا می ریزد همه تنهائی ، بر قلب خسته ام نیستی و خواهم کرد صبر ، من بازهم تا تو آئی و دوزم به نگاهت چشم می جویمت تو را در اشکهایم ، در غم کیستی که کرده ای مرا مجنون خود نمی شوم رها ، از نام و از یادت گرچه ندیده ام تو را هرگز به وجود تو اما ، کرده ام عادت شاید که تو حس یک پرنده باشی که می خواند نامت را ، با آواز در قفس یا شاید اشک یک زندانی که در هوای آزادی ، می کشد نفس تو همان نسیم بهار نیستی که می وزد بر کوهساران ، بر دَمن موج می زند ، در قطره ها در برکه می کشد دست نوازش ، بر گیسوی چمن تو همان احساس زیبای رسیدنی که پر می شود ، در آغوش یک مادر لبهای گرم و تفدیدۀ کویر که می خندد ، با شنیدن صدای تُندر تو همان اسمی که نقش شده بر دلها فریادت می زنند در کُنج پس کوچه ها ، خوشبختی دیریست که محوی از لبهای دنیایم نیستی در اشکها ، در لبخند ، در راحت و در سختی ----------------------------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار , ...ادامه مطلب

  • فغان :

  • فغان میکنم در خلوت تاریک اطاقم می لرزم دمی به یاد آنچه که بودم خسته ام از دیدار شفق خسته ام از طنین بستۀ صدایم دیدگانم می چرخند بر زوایای اطاق می نشیند آهی ز بغض بر کام و بر گلویم دیریست که گم گشته ام دیریست که در این خانۀ بیگانه غریبم ----------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار,فغان که سرگذشت ما,فغان کاین لولیان,فغان ز جغد جنگ,فغان از این عشق,فغان از زیرکی,فغان بلبل سراج,فغان از فغانی,فغان پیپر,فغان بلبل,فغان ز بی دستی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها