دل و قلم

متن مرتبط با «زندگی من» در سایت دل و قلم نوشته شده است

و من میگویم :

  • من و تو :

  • زندگی :

  • من :

  • زندگی جاریست

  • بعد از من :

  • ای زندگی :

  • روز زندگی من :

  • یلدای من :

  • داستان زندگی :

  • می بارد از آسمان ، هر شب ستاره زمین می سوزد ، در آتشِ بمب و طیاره نشسته بر تخت ، دادار آسمان می نگرد بر زخمها ، بر دلهای پاره نمی روید گندم در دشت کشیده خاک ، رنگ زرد بر رخساره اشرف مخلوقات ، از ازل بوده پَست می کُند زخمی ، عشق را با تفنگ و قداره از همان دم که کُشت ، هابیل را قابیل خون می چکد ، بر کام کودکان در گهواره می کِشد لهیب ، آتشِ خشم از دل نمی کند ترحم ، بر بزرگ و طفل شیرخواره چنین گشت دنیا ، آغاز و شد بزرگ گروهی هستند پیاده ، عده ای عزیز و سواره قدرتمندانِ ستمگر نشسته اند بر فرش می بارد خون ، به جای عطر از فواره این است قصۀ تلخ انسان داستان زندگی ، در مردابی بد قواره خشک شدن گلها در گلدان روایت مرگ ، از سده تا هزاره -------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار, ...ادامه مطلب

  • بی من :

  • که می کند گذر از پسِ فرداها در روزگارت ، بی من ؟ نمی شوی یک دم با خود و تنها در رویاهایت ، بی تن می فشانم دیروز را چون بذرِ خاطره بر بالین و بر خرمن بر مکش هرگز لب از قدح از رخساره ام ، دامن ------------------------------------ با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار, ...ادامه مطلب

  • تو و من

  • تو ومن

  • تو و من :

  • تو کشیدی عکسم را در سایه تو نوشتی بر سطح مرداب ، نامم را خار رویاندی به زیر پایم در جاده نگذاشتی کنم آباد ، بامم را من نه آن کوهم ، استوار در جنگل که شوم خانه برای یک طوفان و نه چشمه ای جوشیده از زمین که کنم تشنگییت را درمان من همان آهم ، که بر میکشی به هنگام بغض از گلویت عطر لاله های خیس در صحرا که نمی وزند ، دیگر به سویت من نه آن بادبانم که رقصان است در باد و نه آن شاهین که می رسد به خورشید من نه آن غروبم که می گریاند دشت را و نه آن تختی که نشست بر آن جمشید من فقط رهگذری دل خونم رهگذری که میخورد از دست تو سیلی قطره ای ناچیز در کف دریا که گم گشته در رنگ ، در چرک نیلی نَفَسم میشمرد ثانیه هایت را به رخم نیست رنگهای زیبای یک طاووس خُشکم مکن در تابش سوزان خورشیدت ول کن و بگذر ، بگذر از من و بگذر از این کابوس ------------------------------------------------ با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار , ...ادامه مطلب

  • شب و من :

  • شب مرا می جوید در خِش خِشِ پایِ سایه ها در مستیِ مرغان شب در فریاد ، در اشکِ دایه ها شب مرا می خواند در پسِ انوارِ صبح سپید در ورایِ مرزهای همهمه در تفاوتِ پرهایِ پروانه و بید شب مرا میبیند در تابشِ نقره گون مهتاب در جنگلِ ظلمت زدۀ خاموش در درخششِ کرم شب تاب شب مرا میشنود در سکوتِ مرداب پیر در زوزۀ وهم آلود گرگ در جشنِ سرد آبگیر شب مرا میکارد در خاکسترِ خیسِ سکوت در چشمِ خمارِ ستارگان در اغوایِ آهنگ فلوت شب مرا می سازد در انعکاسِ مهتاب در آب در مویۀ مرگبارِ جغد در پایانِ کابوس ، در یک سراب شب مرا می شکند در طلوعِ خورشیدِ سوزان در رنگهایِ سرخ پائیز در سقوط ، در فصل خزان ---------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها