می بارد از آسمان ، هر شب ستاره
زمین می سوزد ، در آتشِ بمب و طیاره
نشسته بر تخت ، دادار آسمان
می نگرد بر زخمها ، بر دلهای پاره
نمی روید گندم در دشت
کشیده خاک ، رنگ زرد بر رخساره
اشرف مخلوقات ، از ازل بوده پَست
می کُند زخمی ، عشق را با تفنگ و قداره
از همان دم که کُشت ، هابیل را قابیل
خون می چکد ، بر کام کودکان در گهواره
می کِشد لهیب ، آتشِ خشم از دل
نمی کند ترحم ، بر بزرگ و طفل شیرخواره
چنین گشت دنیا ، آغاز و شد بزرگ
گروهی هستند پیاده ، عده ای عزیز و سواره
قدرتمندانِ ستمگر نشسته اند بر فرش
می بارد خون ، به جای عطر از فواره
این است قصۀ تلخ انسان
داستان زندگی ، در مردابی بد قواره
خشک شدن گلها در گلدان
روایت مرگ ، از سده تا هزاره
--------------------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 162