دل و قلم

متن مرتبط با «رسم زمانه این است» در سایت دل و قلم نوشته شده است

اینجا کجاست ؟

  • سالهاست :

  • معرفی داستان

  • داستان زندگی :

  • می بارد از آسمان ، هر شب ستاره زمین می سوزد ، در آتشِ بمب و طیاره نشسته بر تخت ، دادار آسمان می نگرد بر زخمها ، بر دلهای پاره نمی روید گندم در دشت کشیده خاک ، رنگ زرد بر رخساره اشرف مخلوقات ، از ازل بوده پَست می کُند زخمی ، عشق را با تفنگ و قداره از همان دم که کُشت ، هابیل را قابیل خون می چکد ، بر کام کودکان در گهواره می کِشد لهیب ، آتشِ خشم از دل نمی کند ترحم ، بر بزرگ و طفل شیرخواره چنین گشت دنیا ، آغاز و شد بزرگ گروهی هستند پیاده ، عده ای عزیز و سواره قدرتمندانِ ستمگر نشسته اند بر فرش می بارد خون ، به جای عطر از فواره این است قصۀ تلخ انسان داستان زندگی ، در مردابی بد قواره خشک شدن گلها در گلدان روایت مرگ ، از سده تا هزاره -------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار, ...ادامه مطلب

  • زمانه حریص :

  • آمد بهار ، رسید زمستان ، گذشت یک سال چشم ها بسته است ، زبانها گشته اند لال می جوشد سرکه ، به جای شراب در خُم می شود عشق ، در تابوت نفرت چال در آبی آسمان می نگرم بر سایه ها به جای شاهین ، کرکس گشوده است بال نیست ساکت ، فریاد می زند کودکِ دل نمی شود آرام ، با افسانۀ رستم و زال چقدر ، ثابت ایستاده چون دیوار زمان چه کسی می کند تفال ، می گشاید به شوق عشق فال ؟ آن کیست که می شورد و می شوراند زمین را ؟ می کند خرقۀ بهار بر تن ، فارغ از دنیای قیل و قال ؟ اینک ، گرگها چرا به جای سگ ها چوپانند ؟ شیر چرا نمی غُرد ، نمی سپرد به دست نسیم یال ؟ وه که چقدر تنگ است ، دلم از این زمانۀ حریص گرسنه ای که نمیشود سیر ، هرگز از ثروت و مال --------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار, ...ادامه مطلب

  • چه کرده است

  • می بالد به خود گر چه در ورقهای تاریخ ، اما چه کرده است مگر ، با خود و با دنیا ، دستهای خونین این تمدن خسته ؟,خوارزمی چه اختراعاتی کرده است ...ادامه مطلب

  • رسم زمانه :

  • تو ، چه کردی با من آن شب که به خیالم ، راهت بود چگونه کردی خانه در قلبم تا ساختم از دقایق ، برایت سرود تو ، چه خواندی که نشست چون شبنم ، بر گل سرخ رویایم از کدامین رود ، گشتی روان که ریختی بر حلقم و ، گَشتی همه دنیایم نشاندی آتش ، بر خرمن و بر جانم من برایت از شعله ، خانه ها ساختم سوختم ، اما نکردم هرگز گلایه به پیشوازت ، فرشی از دل و جان انداختم چون شکفتم در بستر رویایت فریاد زنان کردی از خواب بیدارم آخر این چه رسمی بود از تو که دهی درمان و کنی بیمارم آمدی ، افسوس که نماندی و رفتی من ماندم و یک قلب سوخته عشقی که آه شد و پاشید بر دشت من بودم و چشمانی ، بر افق دوخته --------------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار,رسم زمانه,رسم زمونه رسول نجفیان,رسم زمانه این است ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها