نمی شود :

ساخت وبلاگ

تبلیغات

نمی شود :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : سه شنبه 2 خرداد 1396

دریای اشک داری مگر

که می ریزد از چشمانت

قطره ها و نمی شود کَم

 

هست و نیستها مگر در توست

که نه زشتی و نه زیبائی

در وجودت نمی شود جَم

 

مگر غصه چه دیده در تو

که چو آهن کرده عَلَم

قدش را و نمیشود خَم

 

چه نغمه ای پیچیده در بغضت

که برمیکشی فریاد و

صدایت نمی شود بَم

 

زندگی چه کرده است با تو

که نه درد و نه مرگ

برایت نمی شود غَم

-----------------------------------

بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 1

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1396

چه از نزدیک ،

چه از دور ،

دیدنی نیست ،

آن تَرَک ،

که نشسته بر دِل

 

چه با فریاد ،

چه در سکوت ،

جمع نمی شود ،

اشکی که گشته ،

در رخسار وِل

-----------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 5

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

خزان :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1396

برگی که نشست بر دست خزان

رها میگردد خسته در باد

سقوطش از اوج میشود آغاز

می رود از خاطره ، پرمیکشد از یاد

 

چیست راز تلخی خزان

که میسازد ؟ از رخسارش چهره ای سرد

در کجا نقش شده تصویر این بازی

که می آویزد ؟ اشک به چشمان پر درد

 

نامی هست در پسِ این ماجرا

نَفَسی که میشود گرم ، از سردی خزان

جغدی که میکند لانه در اندوه

شهابی که در آسمان ، می شود روان

 

می دانم ، این توئی که میریزی

آب بر چرخۀ بیمار آسیاب

می نشانی بذر اندوه بر دل

می کشی ابر بر رخسار آفتاب

 

این توئی ، که میکنی غروب را سرخ

می فرستی از آسمان فرشته مرگ

می پیچی بر هم طومار زندگی را

نمی کنی رحم بر غنچه ها ، بر برگ

 

بگو چه میشود نصیب تو از گریاندن

بازی خزان چگونه دلت را می کند آرام ؟

 فردا ، چگونه به دست تو میشود ویران

در کدامین زندان ؟ عشق را میکنی رام ؟

 -------------------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار 

تعداد بازدید از این مطلب: 5

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

چه شد :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : یک شنبه 17 ارديبهشت 1396

ساز چه شد

می گرید زخمه در گیتار

غنچه چه شد

نای چه شد

 

بهار کجاست

سرد است دست زمستان

باغچه چه شد

پای چه شد

 

 فریاد نمی کشد

باران بر مزار خاک

کوچه چه شد

های چه شد

 

شکسته تُنگ

جان می دهد ماهی بر زمین

طاقچه چه شد

جای چه شد

--------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 1

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

چگونه کند طلوع :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1396

می نشیند اشک

بر گونۀ باغ

تا می کِشد پر

بلبلِ زار

 

نمی روید سَرو

چون می سازند

از ساقه هایش

اینک چوبۀ دار

 

اشکبار است

رخسار زندگی

بر تن دارد زخم

از نیشهای مار

 

نمی وزد باد

دیگر در این گذر

نمی دهند درختان

بر شاخه ها بار

 

 نمی کند طلوع

خورشیدی که می بیند

به وقت پگاه

آتش در خرمن یار

 

زرد گشته

برگ روی شاخه ها

نیست دل را

با عشق دیگر کار

----------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 1

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

تو بگو :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1396

می پاشم ابر را بر رخسار خورشید

تا شود رقیق ، تابش سوزانش

می زنم رنگ سبز بر جنگل

تا رسد به انتها ، فصل برگ ریزانش

 

می نهم پای بر روی جاده

تا بماند قصۀ سفر باقی

می خورم از جام ، جرعه ای می

تا بگویند از شراب و از ساقی

 

می مالم رنگ سرخ بر گُل

تا از گُلِ سرخ شود ، آکنده دنیا

می کشم بر برکه ها عکس ماهی

تا جهان باشد ، تهی از پرگار و گونیا

 

می بارانم از آسمان باران

تا شود جاری ، رودخانه در کویر

می گویم از ننگ و از دروغ

تا خسته شود ، دهان پر ز تزویر

 

تو بگو ، بگو که چه کنم با تو

تا گشائی چشم خوابت بر من

آئی از تخت قدرتت پائین

بسازی جهانی خرم و امن

----------------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 1

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

پائیز :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1396

می لغزد در هوا ،

برگی که می افتد بر زمین

آسمان هم هست لیز ،

فصل خنده و اشک است

می کنند هیاهو رنگها

زیر باران ، در سرخی پائیز

-----------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 1

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

بی من :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : دو شنبه 21 فروردين 1396

که می کند گذر

از پسِ فرداها

در روزگارت ، بی من ؟

 

نمی شوی یک دم

با خود و تنها

در رویاهایت ، بی تن

 

می فشانم دیروز را

چون بذرِ خاطره

بر بالین و بر خرمن

 

بر مکش هرگز

لب از قدح

از رخساره ام ، دامن

------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 2

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

بوته تاک :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : سه شنبه 15 فروردين 1396

گر چه افکندی

بر زمینم و میشوم خاک ،

 

می روید بحر مستی

از تنم بوتۀ تاک

 

 می کنم همه دریا را

از قطره های اشک ، پاک

 

می نویسم بر ابر ، از طلوع ،

 از خورشیدِ بی باک

----------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 2

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 0

|

تعداد امتیازدهندگان : 0

|

مجموع امتیاز : 0

بس کن :

نویسنده : بردیا امین افشار

تاریخ : چهار شنبه 9 فروردين 1396

من همان ریگ خشکم

که گشته ام در صحرای خلقت ول

نه ، شُسته است رخسارم را کسی

نه ، خوانده است آواز برایم از دل

 

نمی تپد دلی بر من ، ز سر شور

نمی کند بهار ، با شکوفه هایش غوغا

می فشاند طوفان در تندر، عذاب

نیست جان پناهی برایم ، ای دریغا

 

ای آنکه افراشتی بیرق در افلاک

دوختی بر آسمان ، چهره زمین

چه کسی داد برایت جایزه ؟

تختی طلائی ، تاجی سیمین

 

عاشق کدامین دلبر بودی

که جهان را برایش دادی تُحفه ؟

چه کسی بود ، در سرایت غمگین

که گشتم بازیچۀ او ، من از نُطفه ؟

 

با چه چشمی می نگری بر من

از فراز آسمان ، از پشت دیوارها

ز چه روی میشوم در جهنم

طعمه آتش ، خوراک مارها ؟

 

نه این است مگر که جهان تدبیر توست

نمی شود دانه ، بی اذن تو در خاک پیدا

نمی توان نهاد ، بی اجازه خشت بر دیوار

نمی باید ساخت ، خانه ای را از ابتدا  

 

نیستم من مقصر ای عزیز

من همانم که تو ساختی

زشت یا زیبا ، بد یا خوب

تو مرا اینچنین پرداختی

 

بس کن دیگر این فریب را

من مهره ای بیش نیستم در این نَرد

می ریزی تاس و میکنی بازی

می شوم مهره ای سوخته ، آکنده از درد

----------------------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

تعداد بازدید از این مطلب: 9

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|

امتیاز مطلب : 10

|

تعداد امتیازدهندگان : 2

|

مجموع امتیاز : 2

صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 ... 14 صفحه بعد

دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 11:47