می پاشم ابر را بر رخسار خورشید
تا شود رقیق ، تابش سوزانش
می زنم رنگ سبز بر جنگل
تا رسد به انتها ، فصل برگ ریزانش
می نهم پای بر روی جاده
تا بماند قصۀ سفر باقی
می خورم از جام ، جرعه ای می
تا بگویند از شراب و از ساقی
می مالم رنگ سرخ بر گُل
تا از گُلِ سرخ شود ، آکنده دنیا
می کشم بر برکه ها عکس ماهی
تا جهان باشد ، تهی از پرگار و گونیا
می بارانم از آسمان باران
تا شود جاری ، رودخانه در کویر
می گویم از ننگ و از دروغ
تا خسته شود ، دهان پر ز تزویر
تو بگو ، بگو که چه کنم با تو
تا گشائی چشم خوابت بر من
آئی از تخت قدرتت پائین
بسازی جهانی خرم و امن
----------------------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 166