می نشیند اشک
بر گونۀ باغ
تا می کِشد پر
بلبلِ زار
نمی روید سَرو
چون می سازند
از ساقه هایش
اینک چوبۀ دار
اشکبار است
رخسار زندگی
بر تن دارد زخم
از نیشهای مار
نمی وزد باد
دیگر در این گذر
نمی دهند درختان
بر شاخه ها بار
نمی کند طلوع
خورشیدی که می بیند
به وقت پگاه
آتش در خرمن یار
زرد گشته
برگ روی شاخه ها
نیست دل را
با عشق دیگر کار
----------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 148