خزان :

ساخت وبلاگ

برگی که نشست بر دست خزان

رها میگردد خسته در باد

سقوطش از اوج میشود آغاز

می رود از خاطره ، پرمیکشد از یاد

چیست راز تلخی خزان

که میسازد ؟ از رخسارش چهره ای سرد

در کجا نقش شده تصویر این بازی

که می آویزد ؟ اشک به چشمان پر درد

نامی هست در پسِ این ماجرا

نَفَسی که میشود گرم ، از سردی خزان

جغدی که میکند لانه در اندوه

شهابی که در آسمان ، می شود روان

می دانم ، این توئی که میریزی

آب بر چرخۀ بیمار آسیاب

می نشانی بذر اندوه بر دل

می کشی ابر بر رخسار آفتاب

این توئی ، که میکنی غروب را سرخ

می فرستی از آسمان فرشته مرگ

می پیچی بر هم طومار زندگی را

نمی کنی رحم بر غنچه ها ، بر برگ

بگو چه میشود نصیب تو از گریاندن

بازی خزان چگونه دلت را می کند آرام ؟

فردا ، چگونه به دست تو میشود ویران

در کدامین زندان ؟ عشق را میکنی رام ؟

-------------------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 141 تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1396 ساعت: 10:31