سکون :

ساخت وبلاگ

دیشب افتاد ، گلدان قدیمی ز دستم

نگریستم حزین ، بر گلدان شکسته

تکه هایش گذر زندگی من بودند

گذری که غبارش ، بر چشمانم نشسته

یادم آمد که تو بودی و من و حسی نو

آن روز که گرفتم ، گل سرخ تو را از دستت

پیشتر ، آتشی از عشق تو گرمم میکرد

چون گرفت گُر ، سوخت و مرا کرد ، مستت

یادم آمد که دلم ، طاقت چشم سیه ات را نداشت

رم کردم و از شرم ز روی پرچین پریدم

با عطر گل سرخ و کمندی ز خیالت

در عالم رویا ، جهان را خریدم

فلک اما دلش از تاریکیست

پر کرد دَلو خود از ، موج سیاه دریا

بی ترحم ، با قساوت کرد حمله

ریخت آب ، برآتشِ آن رویا

ساخته بود از رخسارت ، گلبرگ گل یاس

تا کُند مرا ، مست و سست و بی خانه

طوفان شد و پر پر کرد ساقه ات را

تا کشم فریاد ، تا شوم ویران و دیوانه

اینک دارم زخمی ز تو بر دل

میکشم بر کاغذ کاهی ، نقش جهان را از غم

از تو و از یاد و از آن چشم سیاهت

تنفس میکنم عشقت را ، در بازدم و در هر دَم

کاش نمی سوخت عشق در آتش

کاش مثل رود بود بودن

کاش می شد دید و گذشت

در سکون خود ، جاری شدن

---------------------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 175 تاريخ : چهارشنبه 11 اسفند 1395 ساعت: 14:13