کوه :

ساخت وبلاگ

کوه کشیده بود قد

در آن بسیار دوردستها

سد کرده بود خود را بر طوفان

می نگریست بر میخانه ها ، بر مستها

می دید قطره قطره های اشک را

که می ریخت ، بر پای دیوار

می دید شعف ناکسان را

که می شدند لحظه لحظه ، پروار

می شنید زجه هایِ فریاد را

که ذره ذره می شدند آب

می چشید عطر تشنگی را

در کویر ، از لب سراب

دل او از سنگ بود

اما می تپید بر شاخه ای که می شکست

او پای نداشت ، اما می خزید

به سوی نا توانی که بر زمین می نشست

او می دانست که از اول بود ، دنیا همین

خزان ، فصلی می شد که همه بر دل داشتند

ترس را در چشم کودکان بسیار دیده بود

از ازل ، از روزی که او را بر زمین کاشتند

دیگر نمی خواست شود سد بر طوفان

می بایست تند بادی وحشی می وزید

می کرد دنیای نامردمان را ویران

ظالم می مرد و ظلم ، به زیر خاک می خزید

می بایست فرو میریخت این بنا

تمام می شد این ناله و شیون ، این فغان

گر چه او بود خود کوه

نمی ایستاد دیگر ، چون کوه رو به طوفان

-----------------------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 11 اسفند 1395 ساعت: 14:13