می کِشم به سوی خیالت پر
نیست فریاد و آشوب ، در دلم اندک
می بایست ، برساند پیامت را باد
در لب خاموش ، یا چشم گریان قاصدک
جاده می یابد امتداد و می رسد به افق
شقایق تندر می گردد و می درخشد در آسمان
بغض حلقه میزند در چشم ستاره
می غلطد اشک ، بر روی رنگین کمان
چه کسی دوباره خواهد ساخت
بر روی کاغذ سفید ، خانه ای از جنس آب
با مرگ تو چه کسی اوج میگیرد
از روی زمین تا ورای زمان ، با پر عقاب
می نشیند ماتم بر تن حروف
چه کسی رام میکند کلام را بر تن قلم
دریای شعر را نیست دیگر قایقی
در کوچه های عشق ، نمیزند کسی قدم
نیست چشمهایت که کُنَد افسون
شاپرک را برای سوختن در آتش شمع
یا بسازد سرود دل بریدن را
برای خسته ای که تنهاست ، در میان جمع
خشک می شود قطره قطره جویبار
آشفته اند رنگها ، در جلد پائیز
نشسته بر زمین و می گرید قهرمان
توانش نیست تا کند با ستم ، ستیز
مانده اما از تو یک لبخند
می درخشد چون تبسم بر لبهای ماه
می بارد از پس ابر بر زمین خشک
می سازد برای بغض یک غریبه ، راه
نیستی و جاریست خون تو در رگهای شعر
می شود از لب شعر تو یک بوسه برگرفت
با نگاه تو به غمها نگریست
می شود عشق را ، با یاد تو از سر گرفت
-----------------------------------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 172