پشت این تپۀ خشک
جاریست شادمان ، رودی
می کند سیراب آلاله ها را
می طراود از لبش ، سرودی
گشته است مست
از زلالی رود بوتۀ خار
می کند چکاوک سکوت
به حرمت صدای آبشار
هر چه هست نزدیک نیست
سراب است این ، رود نیست
خشکیده گلوی زندگی
حرف نبود و بود نیست
می کشم تصویرِ یک رویا
از رقصِ پرواز پروانه های آزاد
می سازم از رود و لاله
برای دختر باران نوزاد
گشته ام آغشته به کابوس
شراب ناب نمی کند سیر آبم
کی تکانم میدهد دست سَحَر
با نم اشکی می کند بیدارم ؟
-----------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 150