رقصیدنِ مهتاب در آب
گشته امروز ، برایم یک سراب
نمی یابم نقشی ز دوست
نمی بینم دیگر ، رویا به خواب
از دیروز ، چون بوده دنیایم این
گشته تباه ، امروز و فردایم
در زندان نیست دیگر پای رفتن
پر نخواهم کشید ، تا به سویت آیم
می نشینم کنار دیوار به هنگام غروب
می کنم تماشا ، رنگ سرخ را در آسمان
می گوید با زمزمه ، بر گوشم نسیم
نه می مانم برایت ، نه تو برایم بمان
آنکه آراست با گُل جهان را
می خواست که شود غایب از نظر زندان
نخروشد در سینه ها دیگر آزادی
تا نهد تاج شاهی ، بر سرِ رِندان
می شود هم آوا با دلم
آواز حزین چکاوک ، در بند
او نیز می نالد از جفای زمان
نمی شود رها ، از قفلها از کمند
نمی بینم در دور و در نزدیک همدم
چون نظر میکنم از کران تا کران
همه عالم گشته با رنگ عجین
خانه هست ، از پای بست ویران
----------------------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 177