زندان :

ساخت وبلاگ

رقصیدنِ مهتاب در آب

گشته امروز ، برایم یک سراب

نمی یابم نقشی ز دوست

نمی بینم دیگر ، رویا به خواب

از دیروز ، چون بوده دنیایم این

گشته تباه ، امروز و فردایم

در زندان نیست دیگر پای رفتن

پر نخواهم کشید ، تا به سویت آیم

می نشینم کنار دیوار به هنگام غروب

می کنم تماشا ، رنگ سرخ را در آسمان

می گوید با زمزمه ، بر گوشم نسیم

نه می مانم برایت ، نه تو برایم بمان

آنکه آراست با گُل جهان را

می خواست که شود غایب از نظر زندان

نخروشد در سینه ها دیگر آزادی

تا نهد تاج شاهی ، بر سرِ رِندان

می شود هم آوا با دلم

آواز حزین چکاوک ، در بند

او نیز می نالد از جفای زمان

نمی شود رها ، از قفلها از کمند

نمی بینم در دور و در نزدیک همدم

چون نظر میکنم از کران تا کران

همه عالم گشته با رنگ عجین

خانه هست ، از پای بست ویران

----------------------------------------------

با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار

دل و قلم...
ما را در سایت دل و قلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 22:51