می شکُفت گُل ثروت در دستت
بی رنج و بی زجرِ کارگر مگر ؟
شادی نمی پیچید در خانه ات
چون کارگر نبود برایت سنگر
اندکی باش با خود صاف
او بود شکار و تو هستی شکارگر
می سازی شمشیر جنگت را
با پینه های دست آهنگر
سر کن بلند ، راست نما قامت
با افتخار ، بر چشمان جهان بِنِگر
آنچه هست ، دسترنج توست
زندگیت آجرکاخ هاست ، کارگر
سهم تو از هرچه هست ویرانیست
برخیز و بزن بر خود تلنگر
فریاد بکش ، بخواه حق خود از زمانه
بساز پایان بر ستم ، بر ظلم جادوگر
تا به کی می شود کودکت پژمرده
تا به کی نِشسته ، می شوی تماشاگر
بر خیز تا بسازیم بنای عدالت را
با عشق ، با ایمان به همدیگر
--------------------------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 172