می تازد در جشنِ پگاه ، سوار
گوئی گرفته ، از عشق عنان و اختیار
از آسمان می بارد نُقل و شکوفه
می گیرد در آغوش ، زندگی را بهار
نِشَسته خشم خورشید در بُستان
می نهد گرما پایش را بر آستان
می شورد ، رخسار دریا در غروب
می کُند پرستو ، رقص در تابستان
بادِ مستِ پائیز ، می شود وزان
می میرند برگها ، در تیک تاک زمان
می گرید عشق ، از زردیِ روزگار
می کِشد دست تطاول بر زمین ، خزان
در دشت ، می گوید داستان
آدم برفی ، از زندگی از مرگ نیستان
چرا زندگی هست سرد ، نیست امید
می کُند خشک ، همه ریشه ها را زمستان
یک سال و اینهمه فصل
ساخته از زندگی فقط یک اصل
می رسد به انتها هر چرخه ای
نمی شوند دلها ، به یکدیگر وصل
-----------------------------------------------------
با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار
دل و قلم...برچسب : نویسنده : flovedelvagalamcomf بازدید : 151