رقصیدنِ مهتاب در آب گشته امروز ، برایم یک سراب نمی یابم نقشی ز دوست نمی بینم دیگر ، رویا به خواب از دیروز ، چون بوده دنیایم این گشته تباه ، امروز و فردایم در زندان نیست دیگر پای رفتن پر نخواهم کشید ، تا به سویت آیم می نشینم کنار دیوار به هنگام غروب می کنم تماشا ، رنگ سرخ را در آسمان می گوید با زمزمه ، بر گوشم نسیم نه می مانم برایت ، نه تو برایم بمان آنکه آراست با گُل جهان را می خواست که شود غایب از نظر زندان نخروشد در سینه ها دیگر آزادی تا نهد تاج شاهی ، بر سرِ رِندان می شود هم آوا با دلم آواز حزین چکاوک ، در بند او نیز می نالد از جفای زمان نمی شود رها ، از قفلها از کمند نمی بینم در دور و در نزدیک همدم چون نظر میکنم از کران تا کران همه عالم گشته با رنگ عجین خانه هست ، از پای بست ویران ---------------------------------------------- با تقدیم احترام ، بردیا امین افشار, ...ادامه مطلب
مرا زندانیست ، خشتهایش همه از جنس اندیشه ، میله هایش ، همه از چوب رهائی,زندان زنان,زندان به انگلیسی,زندان,زندان اوین,زندان رجایی شهر,زندان گوانتانامو,زندان قصر,زندان زنان امریکا,زندان کهریزک,زندان سلیمان ...ادامه مطلب